رهبر انقلاب:
اگر مدافعان حرم مبارزه نمی‌کردند باید در کرمانشاه و همدان می‌جنگیدیم

۲ مطلب در بهمن ۱۳۹۸ ثبت شده است

 

 


 

این روزها که نتیجه کنکور سراسری اعلام شده و دانشجوها مشغول انتخاب رشته هستند باز هم حکایت های افسانه ای از زندگی فرزندان شهدا و جانبازان و ایثارگران نقل محافل شده است.


 

شهدا

 

اگر شما بیشتر از بیست و چند سال داشته باشید به یاد می آورید زمانی را که دختر بچه ها و پسر بچه های زیادی هر روز بارها و بارها از مادرشان سراغ پدر را می گرفتند و مادرها با اینکه خودشان چشم به در داشتند به کودکان دلداری می دادند که پدرشان به جنگ دشمن رفته تا غول های بد ذات، دستشان به خاک پاک کشورمان نرسد.

خیلی از این مادر و فرزندها تا به امروز چشم به در ماندند و خیلی های دیگر به جای شوهر و پدر، تکه های پاره پاره بدنی را تحویل گرفتند که کمتر شباهتی به قهرمان رویاهایشان داشت. حتی اگر از نظر سنی آن روزها را به یاد نیاورید حتما حکایتش را از دیگران شنیده اید. حالا این مادر ها و بچه ها هنوز بین ما هستند اما به راستی از نظر جایگاه اجتماعی چه مقام و منزلتی برایشان قائلیم، آیا امکاناتی که در اختیارشان گذاشته می شود هرگز جای خالی مردی که به جنگ دیوها رفته بود برایشان پر می کند؟

سهمیه دانشگاه یا پیشکش بامنت

این روزها که نتیجه کنکور سراسری اعلام شده و دانشجوها مشغول انتخاب رشته هستند باز هم حکایت های افسانه ای از زندگی فرزندان شهدا و جانبازان و ایثارگران نقل محافل شده است، افسانه هایی که می گویند این بچه ها هر رتبه ای که بیاورند درهای بهترین دانشگاه ها به رویشان باز است. اما این حرف ها بیشتر به افسانه شبیه است تا به واقعیتی قابل لمس.

فاطمه شبستری که پدرش را در عملیات بدر از دست داده می گوید: «با وجود اینکه پدرم را در سن خیلی کم از دست داده ام و هیچ وقت طعم داشتن یک پناهگاه محکم را در زندگی نچشیده ام اصلا احساس نمی کنم از مردم طلبی دارم، هم خانواده من و هم خانواده تمام شهدا و جانبازانی که می شناسم هیچ منتی بر سر مردم نداریم اما خیلی ها این سهمیه دانشگاه را آنچنان به ما یاداوری می کنند که انگار منت بزرگی بر سر ما گذاشته اند و ما بچه تنبل ها را به دانشگاه راه داده اند، اما باور کنید اینطور نیست، این سهمیه ای که به ما داده می شود جای هیچ کسی را نمی گیرد یعنی فرزندان خانواده شهدا، جانبازان و ایثارگران درواقع با خودشان رقابت می کنند. ضمنا این سهمیه ها انقدر که خیلی ها فکر می کنند نیست یعنی بر خلاف تصور بعضی از مردم این طور نیست که کسی از خانواده های ما اصلا درس نخواند و بتواند برود دانشگاه.

اگر نگاهی به لیست خدمات بنیاد شهید بیاندازیم نه خبری از وام های چندین میلیونی بلاعوض هست نه تورهای مجانی مسافرتی سالی چندبار، البته این به معنی کم کاری این سازمان نیست اما خیلی ها فکر می کنند بساط امکانات برای خانواده های شهدا، جانبازان و ایثارگران پهن است در صورتی که خیلی از همین خانواده ها با سیلی صورتشان را سرخ نگه می دارند اما از امکانات ناچیز دولتی استفاده نمی کنند

فاطمه که بدون استفاده از سهمیه رتبه سه رقمی کنکور را کسب کرده ادامه می دهد: «نمی دانم چرا مردم اینقدر روی خانواده های ما حساس هستند الان خیلی ها از بسیاری از امکانات استفاده می کنند اما اصلا به چشم کسی نمی آید مثلا فرزندان اعضای هیئت علمی دانشگاه ها اگر با رتبه های چند رقمی به دانشگاه های دور افتاده راه پیدا کنند به راحتی می توانند به دانشگاه محل تحصیل والدینشان منتقل شوند اما این اتفاق اصلا دیده نمی شود در حالی که فرزندان خانواده های ما باید در دانشگاه از دیگران پنهان کنند که پدر شهیدی داشته اند که روزی از اهدای جانش در راه این کشور دریغ نکرده تا یک وقت کسی بر سرشان منت نگذارد که درس خوان نبوده و با سهمیه آمده اند دانشگاه.

شهدا

 

سمیه خواهر بزرگتر فاطمه که تا این لحظه سکوت کرده می گوید: «اصلا مگر چند نفر از اعضای خانواده شهدا در سنی هستند که در کنکور شرکت کنند؟ چرا باید همین تعداد کم را با گمان ها و پیشداوری های غلط دلشکسته کنیم؟»

او که خودش هنرمند و نقاش است ادامه می دهد: «به یاد دارم که خواهرم خیلی وقت ها می رفت گوشه ای و با عکس پدرم درد دل می کرد در حالی که حتی یک بار هم او را ندیده بود و روزهایی را به یاد می آورم که چند روز به پایان ماه مانده بود و مادرم برای پذیرایی از مهمان ها کاغذها و روزنامه های باطله خانه را به قصابی فروخت تا میوه بخریم اما کسانی هستند که فکر می کنند ما در پر قو بزرگ شده ایم و همیشه تامین بوده ایم، البته نمی خواهم بگویم هیچ امکانات و تسهیلاتی برای ما در نظر گرفته نشده اما اینها هیچ کدام نمی تواند جای خالی کسی را که ما از دست داده ایم پر کند.

من در دانشگاه همکلاسی هایی داشتم که می گفتند خیلی ها پدر ندارند پس این امکانات باید به آنها هم داده بشود من در جواب آنها یک مثال می زدم، می گفتم فرض کنید پدر کسی بنا است و از روی پله نردبان می افتد و فوت می کند، چه کسی باید خسارت بدهد و تا جایی که ممکن است آلام روحی بازمانده ها را تسکین بدهد؟ معلوم است، کسی که کار برای او انجام می شده، حالا پدران امثال ما برای چه کسی جانشان را داده اند؟ البته ما توقعی نداریم اما دلمان نمی خواهد جامعه طوری به ما نگاه کند که انگار روی نفت مملکت نشسته ایم».

روزهایی را به یاد می آورم که چند روز به پایان ماه مانده بود و مادرم برای پذیرایی از مهمان ها کاغذها و روزنامه های باطله خانه را به قصابی فروخت تا میوه بخریم اما کسانی هستند که فکر می کنند ما در پر قو بزرگ شده ایم و همیشه تامین بوده ایم، البته نمی خواهم بگویم هیچ امکانات و تسهیلاتی برای ما در نظر گرفته نشده اما اینها هیچ کدام نمی تواند جای خالی کسی را که ما از دست داده ایم پر کند

تسهیلات بی پایان؛ شایعه یا واقعیت

اگر نگاهی به لیست خدمات بنیاد شهید بیاندازیم نه خبری از وام های چندین میلیونی بلاعوض هست نه تورهای مجانی مسافرتی سالی چندبار، البته این به معنی کم کاری این سازمان نیست اما خیلی ها فکر می کنند بساط امکانات برای خانواده های شهدا، جانبازان و ایثارگران پهن است در صورتی که خیلی از همین خانواده ها با سیلی صورتشان را سرخ نگه می دارند اما از امکانات ناچیز دولتی استفاده نمی کنند.

شهدا

 

به راستی در تصور به وجود آمده درباره خانواده قهرمانان کشورمان و جایگاه اجتماعی آنها چه کسانی مقصر هستند، به نظر می رسد هرکس در این ماجرا سهمی دارد؛ هم رسانه ها که مدت ها است این خانواده ها و قهرمان هایشان را فراموش کرده اند و دائم دور و بر بازیگران رنگارنگ می چرخند و هم سایر نهادهای فرهنگی که کمتر سعی کرده اند فرهنگ تکریم به خانواده این عزیزان را در جامعه نشر بدهند و هم خود ما که هرگاه قضاوت غلطی دیدیم سکوت کردیم و لب باز نکردیم.

 اصلا چرا راه دور برویم چندبار پیش آمده که یک استاد دانشگاه یا معلم مدرسه از فرزند شهید یا جانبازی بخواهد درباره پدرش برای بقیه صحبت کند و احساس افتخار را در دل این بچه ها زنده کند؟ البته هنوز هم دیر نیست و می توان با فعالیت های فرهنگی این افراد را به جامعه شناساند و به جای پهلوان پنبه های آنور آبی آنها را که اسطوره های مقاوت بوده اند معرفی کرد. البته مثل همیشه شفاف سازی درباره امکاناتی که خانواده شهدا و ایثارگران دریافت می کنند به همراه توجیه منطقی این کار بسیاری از کسانی را که دراین مورد اشتباه فکر می کنند آگاه خواهد ساخت.

 

فاطمه رجبی

 

بخش اجتماعی تبیان

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۸ بهمن ۹۸ ، ۱۶:۰۲
اعظم سادات سرآبادانی

 

نگاه اول :

 

نگاه ترحمی است  و شهید را نعوذ بالله مثل نفله می دانند که می توانست در دنیا زندگی کند و در این زندگی,هم خدا را داشته باشد و هر خرما را. و وظایف اجتماعی خودشان را گردن امام زمان می اندازند و اعتقاد دارند که باید لذتشان را ببرند و یک ظاهر اسلامی داشته باشند .

صدای پای شهدا

 

شعر زیبایی هست که بارها هم گفته ام :

 

گفت جنگ و جدل از مرد دعا مپسندید
ریگ در نعل فروهشته ما مپسندید
کربلا را بگذارید که حج در پیش است
 گفت آرام بخسبید فرج در پیش است
بگذارید مگر آب فراتی برسد
مگر از اهل کرم خمس و زکاتی برسد
گفت ما از حضراتیم به ما تکیه کنید
مستجاب الدعواتیم به ما تکیه کنید
روضه باید خواند تا آب برد دشمن را
  سفره باید کرد اما علم رفتن را
 الغرض در همه غافله یک مرد نبود
یا اگر بود شایسته ناورد نبود
یا محمد همه جز پوچی تکرار نبود
چارده قرن علم بود و علمدار نبود
وکسی گفت چنین گفت که سر,سنگین است
  باد با قافله دیری است که سرسنگین است
چیست واگرد سفر جز دل سرد آوردن
سر بی دردسر خویش به درد آوردن
 گفت ما خسته و زاریم زما درگذرید
  هفت سر عائله داریم زما درگذرید
 و کسی گفت چنین گفت کسی می آید
  مژده ای دل که مسیحا نفسی می آید
هر که پابسته خانه است خداحافظ او
هر که با عذر و بهانه است خداحافظ او

 

 

 

نگاه دوم :

کسانی که فکر می کنند شهادت یعنی عزا,و آوردن جنازه ها را پلوتیک نظام می دانند تا بتوانند جو را بخوابانند..اینطور فکر می کنند که ما بچه های مذهبی از حربه شهداء استفاده می کنیم تا انسانیت آنها را زیر سوال ببریم.

 

نگاه سوم :

گروهی که بر کرسی منطق و علم می نشینند.آقا جایگاهها فرق می کند.شهید جای دفنش در بهشت رضا و دارالرحمه است چرا آنها را در کوهپایه و پارک می گذارند؟چرا؟ چون فکر می کنند این عزاست.4 تا استخوان که معلوم نیست مادرش کجا چشم به انتظارش است. تازه چونه هم می زنن!!! یه عده هم جبهه می گیرند که اینجا محیط علم است نه دفن شهدا .

یک عده اعتصاب راه می اندازند که نمی گذاریم شهدا اینجا خاک شوند و عده ای می گویند شما غلط می کنید باید همینجا محل دفنشان شود!!کسانی که جایگاه شهید را بدون تعریف تعیین می کنند.اما اصلا نمی دانند که شهید یعنی چی؟

 

متاسفانه این ،برخورد ما با شهداست .

 

نگاه چهارم :

کسانی که فقط شعار می دهند.اینکه بچه های شهداء عزیزند نور چشم ما هستند و... اما خصوصیت منفی دارند.اینکه اصلا خودشان اهل درد نیستند.فقط بلدند مدام آیات و احادیثی از شهدا نقل کنند و کتاب بنویسند در مورد شهید و شهادت !!

ببینید فرهنگی که اینقدر مقام معظم رهبری توصیه و تاکید دارد و باید در ریشه جامعه ما جای بگیرد چقدر قشنگ ,کلیشه ای و مستحبی شده!؟

 

پنج شنبه ها هم خیلی باکلاس با خانواده هایشان سر قبر شهداء می روند و فاتحه می خوانند بر مرامش ,بر وجودش و بر باقیماندگانش! اومدی اینجا احساس کمبودت رو به رخ شهداء بکشی اینکه ما نیاز داریم به شهداء.اما نیامدی بگویی که امروز آمدم بر تو فاتحه ای بخوانم و اگر هم اینطور است ازشان بخواهیم و از همین الان شروع کنیم و بگوییم که شما باید به ما اراده بدهید . تا حالا چقدر در خانه شهداء را زدی؟

یکی از دوستان خودم نقل می کرد.از بچه های قدیمی جنگ بود . می گفت: وقتی فرمانده مان می خواست شهید شود و مایی که نیرویش تلقی می شدیم اونجا بودیم آخرین جملاتش این بود :

فلانی منو داری می بینی که دارم می میرم ایشالله شفاعتت هم می کنم اما وضع مالی خانواده ام خوب نیست یادت می مونه که؟؟ منم گفتم آره حتما یادم می مونه.هر چند یادمون رفت و جنگ تموم شد و شد سال 69 می گفت: رفتم کمیته امداد و یکی از شغلهام هم پخش مواد غذایی بود. رسیدم دم در خانه ای در زدم و گفتم براتون برنج آوردم.اول گفتم کسی هست براتون بیاره داخل؟ بعد که دیدم هیشکی رو ندارند براشون بردم داخل.گفتم کجا بگذارم؟گفت توی آشپزخانه. هر چند آشپزخانه که چه عرض کنم  یک چراغ علاء الدین گذاشته بودن اون قسمت و شده بود آشپزخانه با یک آشپزخانه و دستشویی و حیاط بسیار کوچک.می گفت: در آخر که می خواستم برم نگاهم افتاد به عکسی که روی تاقچه بود و سریع عکس فرمانده مون رو شناختم.رو به خانمش کردم و گفتم شما می شناسینشون؟ انگار که بهش برخورده باشه که من شناختمش و جوری که لباش رو می گزید گفت آره چطور مگه؟منم گفتم هیچی. قیافشون برام آشناست فکر کنم جایی ایشون رو دیده باشم و رفتم بعد می گفت:می خواستم بمیرم که مردم چی فکر می کنند و چی هست .

 

جداً حاضرند اون بچه هایی که میگن سهمیه دانشگاه و این حرفها,20 روز بابا نداشته باشند!؟

شهداء شما خیلی بامعرفتین و ما بی معرفت.ما حتی دیگه قیافه های شما رو هم یادمون رفته شماها هیچ مشکلی ندارین شهداء می دونیم دردی که شماها اون بالا می کشید خیلی بیشتره.ما حاضریم درد جسمی داشته باشیم اما درد روحی نداشته باشیم.درد آنها خیلی عمیق تر از ماهاست .کار به جایی کشیده که میگن چه هنری کردن؟ اگر به ما هم می گفتن که شهادت بهشته و سعادت دنیا و آخرت، می پریدیم وسط شهید می شدیم !

 

برین بپرسین آیا شهادت هنر نمی خواست؟ چه کسانی که6-7 سال توی جبهه بودند اما یک ترکش هم بهشون نخورد. پس ببینید به راحتی در شهادت رو باز نمی کردند.اشک می ریختند تمنا می کردند و آنقدر التماس می کردند تا شهید شوند.حتی همان زمان هم 100 تا 100 تا می آمدند 10-20 تاشون هم در می رفتند.لذا قبول کنید که شهادت هنر است و هر کس لایق شهادت نیست .

یادمه در ارتفاع سوره کمینی بود که گفته بودن بچه ها از جاتون تکون نخورند مشرف بود به حلبچه.چند بار بهشون اطلاع دادند که اینجا سرده میشه بیاییم پایین؟گفتند نه نمیشه.طوری که اینها رو وقتی پیدا کردند پشت دوربین منجمد شده بودند.ملت اینطوری شهید شدند .

 

دردهای امروزی باید برای ما خیلی مسخره باشه.سرماها و گرماها و خستگی های امروز چیزی نیست.بچه ها توی آب سرد زمستان از شدت خستگی خوابشون می برد و با همین خواب عبادتشون ترک نمی شد !

 

فرمانده لشکرمون(حاج اسماعیل قانی)حدودا30-35  ساعت بود که نخوابیده بود و دویده بود.وقتی اومد توی سنگر بچه ها گفتند که سکوت داشته باشیم تا بتونه مقداری استراحت کنه.اومدند توی سنگرَ 20-25 دقیقه به اذان صبح بود وضو گرفت وایستاد به نماز و بعد از اتمام نماز هم اومد بیرون و گفت بین الطلوعین هست.نباید خوابید.باور کردنی نبود با تمام خستگیش شاید 20 بار وضو گرفت نشست و پا شد تا خدایی نکرده چیزی که خداوند خوشش نمی آید مرتکب نشده باشد !

شهدا چنین زندگی ایی داشتند.

 

سخنان حجت الاسلام سید محمد انجوی نژاد

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۸ بهمن ۹۸ ، ۱۶:۰۱
اعظم سادات سرآبادانی